|
||
|
|
Wednesday, October 29, 2003
فوت پدر بزرگ را تسليت مي گم!
آنروز كه يادته؟ فقط رفته بودم مرخصي بگيرم! حال و حوصله كار كردن و سر و كله زدن با اين و آن رو هم نداشتم!؟ وارد ساختمان شركت كه شدم يكي از اين اتاق و يكي از آن اتاق برام سرو كله تكون ميدادن! ميدانستم پشت اين چهره هاي خندان چه حرفهائي پنهون شده !؟ اگه مي توانستن با صداي بلند توي رويم فرياد مي كردن : چه عجب خانمي پيداتون شد؟ راه گم كردي ؟ چه خبر؟ خوش ميگذره؟ خيالت راحت شد!؟ اون داره ميره! مژده ! مژده! اينجا هم داري تنها ميشي! * * * از اين مطلب وبلاگ مشق هاي شبانه كلي حالم گرفته شد: هلهله بود! اون صدا زد: « اسمم رضاست! » من لبخند زدم و براش دست تکون دادم ! داد کشيد : « من فردا روزه می گيرم ! » بلند گفتم : آفرين ، آفرين ! اون پشت ميله های خوابگاه بود ! من پشت پنجره های راهرو اون يه معلول ناتوان جسمی بود که به خاطر حضور ما شادی می کرد! من يه احمق مرفه آشغال ، که رفته بودم توانبخشی خوش بگذرونم! ديگه کنسرت خيريه نمي رم ! همين ! *** شكر خدا مثل اينكه كار مهرانه جون هم درست شده! همين روزها قراره عازم فرانسه بشه. خودتان سري به وبلاگ روز+ نامه بزنيد خانم حسيني يه اعلام رسمي گذاشته *** اين هم واسه بعضي ها كه تازگي ها در وبلاگشون را تخته كردن! كار خوبي نكردين!!! اصلاَ من يكي كه خوشم نيامد!؟
Thursday, October 23, 2003
سلام
اين روز ها نوشتن برام خيلي سخت شده؟ چرا من هميشه اشتباه مي كنم؟ چرا بايد هميشه من معذرت بخوام؟ چرا هميشه مقصر منم؟ اين همه اشتباه از يه نفر ديگه خيلي بعيده ! اما از من يكي نه!؟ خودت كه ميداني من چقدر خلم و هميشه قاط مي زنم و هيچ وقت حواسم سر جاش نيست! نمي داني اين روز ها نوشتن برام خيلي سخت شده؟ ديگه نمي توانم زياد حواسم را جمع كنم! آنهم من!!! مني كه هميشه تو كلاس انشاء بهترين نمره را مي آوردم! 5 دقيقه اي انشائي مي نوشتم كه بيچاره معلم مون فكر ميكرد يه هفته تموم روش كار كردم! و بچه هاي تنبل كلاس هميشه توي آخرين دقايق ازم مي خواستن براشون انشاء بنويسم اما حالا... اين روز ها نوشتن برام خيلي سخت شده؟ خاطرات روزهاي كودكيم مثل فيلمي به ياد مانديه وحشتناك جلوي پرده چشم هام رژه ميرن و نمي دانم چرا دست از سرم بر نمي دارند، يا شايد اين منهم كه ول كن اين خاطرات تلخ نيستم؟ يه اتفاق ساده چطور ميتونه تمام عمر انسان را تحت تاثير خودش داشته باشه؟؟؟ واي كه چقدر ديرم شده ! حرفهام با گفتن تموم نمي شن اما فرصتم رو به پايان! اين روز ها نوشتن برام خيلي سخت شده؟ مدتيه عادت كردم هر هفته بيشتر از يه مطلب ننويسم اما اين روزها براي نوشتن همين يكي هم كم ميارم! يادته شعري كه هفته پيش نوشتم؟ با اينكه همش تقصير خودم بود اما از دستت رنجيدم!؟ آخه چطور دلت آمد پنج دقيقه از وقتت را به من ندي؟ بگو اي يار بگو اي وفا دار بگو از سر بلند عشق بر سر دار بگو * بگو از خونه بگو از گل پونه بگو از شب شبزده ها كه نمي مونه بگو * بگو از محبوبه ها نسترنهاي بنفش سفره هاي بي ريا روي سبزه زار فرش * بگو اي يار بگو كه دلم تنگ شده رو زمين جا ندارم آسمون سنگ شده * بگو از شب كوچه ها پرسه هاي بي هدف كوچه باغ انتظار بوي بارون و علف * بگو از كلاغ پير كه به خونه نرسيد از بهار قصه ها كه سر شاخه تكيد * بگو اي يار بگو كه دلم تنگ شده رو زمين جا ندارم آسمون سنگ شده
Wednesday, October 15, 2003
وقتي گوش شنوا نيست
حرف تازه اي ندارم سر عاشقي نمانده كه به صحرا بگذارم شور شاعرانه اي نيست غزل و ترانه اي نيست به لب آينه حتي حرف عاشقانه اي نيست * هر كسي مي پرسد از من در چه حالي در چه كاري تو كه اهل روزگاري خبر تازه چه داري مي بينند اما مي پرسند چه سوال خنده داري * وقتي گوش شنوا نيست حرف تازه اي ندارم سر عاشقي نمانده كه به صحرا بگذارم * چي بگم وقتي كه هيچ كس منو از من نمي فهمه حرفهاي نگفتني را جز به گفتن نمي فهمه غم آدم ديدني نيست قصه ي شنيدني نيست بعضي حرفها را بايد ديد بعضي حرفها گفتني نيست * وقتي گوش شنوا نيست شوق گفتن نمي مونه وقتي جاده رو به هيچه پاي رفتن نمي مونه * خبر تازه چه دارم خبر تازه چه داري تو چرا بايد بپرسي تو كه اهل روزگار مي بيني اما مي پرسي چه حرف خنده داري * وقتي گوش شنوا نيست حرف تازه اي ندارم سر عاشقي نمانده كه به صحرا بگذارم
Thursday, October 09, 2003
شماره ويژه هفته نامه سحر كلام منتشر شد:
در اين شماره مي خوانيد: 1- پوزش 2- يكنواختي 3- مهرانه 4- ترنم 5- سر زمين آفتاب 6- تاريخ شفاهي پس بقيش كو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
Thursday, October 02, 2003
مي داني ...
عادت ندارم مطلبي را دو بار بنويسم اما مطلب قبليم احتياج به كمي توضيح داشت كه دفعه پيش نخواستم با نوشتن آن ذهن شما را منحرف كنم! اگر به متن قبليم توجه كرده باشين اين حرف نه گفته من بود و نه گفته خدا بيامروز بابام! به نظرم هر كسي حق داره آنطور كه دلش مي خواد زندگي كنه و جوابگوي اعمالش، فقط خودش باشه و ديگران براش تصميم نگيرن! با اينكه ميدانم اين حرف توي اين دوره زمونه حرف بيهوده ايه و حتي امكان اينكه بريم پشت كوه و توي دور افتاده ترين روستا ها بخواهيم آنطور كه دلمان مي خواهد زندگي كنيم هم نيست! اما خوشبختي يك معيار كلي نداره و هر كسي مي تونه خودش را خوشبخترين و بدبخت ترين فرد روي زمين بدونه ... با اينكه كوهي از غم و غصه را هميشه توي دلم پنهان كردم! با اينكه انبوهي از بيماري هاي شناخته شده و ناشناخته را تو تنم دارم! با اينكه هميشه در انتظار نقطه پايان هستم! اما هميشه اين احساس باهام بوده كه خوشبختم! هميشه اين فكر توي ذهنمه كه لحظاتي به مراتب بدتر، از اين لحظات هم مي توانست امكان داشته باشه!!! و هزاران حديث ناگفته ديگر... منهم خوشبختم! خدا يا به خاطر همه چيز ازت متشكرم.... من از پشت شب هاي بي خاطره من از پشت زندان غم آمدم من از آرزوهاي دور و دراز من از خواب چشمان نم آمدم تو تعبير روياي نا ديده اي تو نوري كه بر سايه تابيده اي تو يك آسمان بخشش بي طمع تو بر خاك ترديد باريده اي 0 0 0 تو يك خانه در كوچه ي زندگي تو يك كوچه در شهر آزادگي تو يك شهر در سر زمين حضور تو ئي راز بودن به اين سادگي 0 0 0 مرا با نگاهت به رويا ببر مرا تا تماشاي فردا ببر دلم قطره اي بي طبش در سراب مرا تا تكاپوي دريا ببر |
*** |
|
:منشور وبلاگ من
يادم
باشد
حرفي نزنم كه به كسي بر بخورد
نگاهي نكنم تا دل كسي بلرزد
راهي نروم
كه بيراه باشد
خطي ننويسم كه آزار دهد كسي را
يادم باشد
كه روز و روزگار
خوش است
همه چيز رو به راه بر وفق مراد است و
خوب
تنها
تنها دل ما دل
نيست
آره .....
:توجه فرمائيد
خانه
-
پست الكترونيكي
-
نوشته هاي پيشين
-
وبلاگ تصويري سحر وب
-
جستجو در
ياهو
-
با تشكر از
گوگل
سحر ,
سحروب ,
سحروبز
,
سحركلام
,
sahar ,
saharweb
,
saharwebs,
sahar web
,
sahar webs
--------------------------------------------------------------------------------
Home
-
Email -
Comments -
Gallery Picture -
Saharwebs Pictures Album
-
Googel
اگر
نظري پيامي و يا حرف و صحبتي با من داريد پائين را كليك
كنيد
Questions or
comments should be sent to Sahar_webs@Yahoo.com