مقصر کيه؟
امروز ظهر ميهمان داشتيم! فقط يک زن و شوهر تنها ! ميدانستم که دو تا بچه دارن اما نمی دانستم چرا با خودشان نياوردن؟ اينها از دوستان خانوادگی قديمی ما بودن که رفت و آمدمان با فراز و نشيب های زيادی مواجه بوده!
اکبر که با داداش کوچولوی من همسنه يادم آمد که رفته ده پيش مرغ و خروس هاش اما از پسر بزرگترشان علی خبری نداشتم . اون حدود 17 سالشه و سال ها پيش به سفارش مادرش می آمد خونه ما و من بهش کامپيوتر ياد ميدادم و با اينکه بچه زرنگ و درس خوانی بود اما در يادگيری کامپيوتر بکل تنبل و کودن بود و من هر چی بهش ميگفتم می گفت اينو بلدم و چيز ديگه ای بگو! عجب اعتماد بنفسي داشت !!!!!!!! من که از دستش آسی شده بودم و روم هم نمی شد به مادرش بگم پسرش با همه زرنگيش و غرورش هيچ چی ياد نمی گيره دست به کار شدم و 101 تا سوال آسون در حد بله و خير آماده کردم و يک روز که به خونه ما آمده بود بهش دادم و ازش خواستم که بهشون جواب بده تا من بدونم چی بايد بهش ياد بدم!
پس فرداش که آمد سوالات را ازش خواستم و او با خجالت آن را بهم پس داد و از 101 جوابی که بايد می نوشت فقط اسمش را نوشته بود و ديگر هيچ ...
... طولش ندم اينها را گفتم که بگم ازش شناخت نسبی دارم . بعد از نهار وقتی توی آشزخانه داشتيم با هم ظرف می شستيم ازش در مورد علی پرسيدم و ...
مادرش مثل ابر بهاری گريه ميکرد و برام تعريف کرد که پسر درس خوانش در انتخاب دوست اشتباه کرده و چند وقتيه درس و مشق را رها کرده و رفته دنبال مواد مخدر و الان هم توی اردوگاهه مثل اينکه ديگه روم نشد ازش بپرس خودشان بردن يا گرفتنش بعد هم موضوع برادرش را مطرح کرد که او هم معتاد شده و با اينکه يک بار هم با خرج خودش برده و ترکش داده او دوباره به مواد جديدي معتاد شده!فکر کنم گفت کريستال!!! من از شنيدن اسمش خنده ام گرفت آخه دستم داشتم ليوان های کريستال را آب ميکشيدم و فکر کردم در مورد آنها حرف ميزنه! خلاصه امروز بعد از نهار يواشكی توی آشپزخانه گريه بازاری بود که نگو و نپرس !
علی را می شناختم و ميدانستم بچه سالمی (بود) اما برادرش را نديدم و نه می شناسم و نمی دانم او چطور آدميه اما اينو ميدانم که هر کسی مقصر تقصيرات خودشه و هيچ کس را بخاطر کس ديگر مجازات نمی کنن! با همه اينها نمی دانم ريشه اين بلاي خانمانسوز در کجاست و چه کسی مقصر اصلی ماجراست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

20313