|
||
|
|
Thursday, September 11, 2003
يك اتفاق ساده ...
خيلي وقت بود كه به آنجا سر نزده بودم! هميشه با تلفن مشكلاتم را حل ميكردم ديگه يادم رفته بود كه قيمت كارت چنده؟ آن روز پرسان پرسان خودم را به محل جديد شركت رساندم! وقتي از پله هاي ساختمان بالا مي رفتم به نظرم رسيد كه وضعيت كمي غير عاديست! نه مثل گذشته ها تبليغات درست حسابي كرده بودن و نه تابلوي درست و حسابي روي سر در نصب كرده بودن ... وقتي وارد دفتر شدم چهره هيچكدام از كارمندان بران آشنا نبودن ! تمام چهره ها عوض شده بودن! آقاي چاقي كه در را برايم باز كرده بود پرسيد: خانم؟؟؟ من با دستپاچگي جواب دادم آمدم اكانتم را شارژ كنم! در اين حين آقائي از اتاق بغلي بيرون آمد پرسيد: شما؟... صدايش را شناختم، بارها براي رفع اشكالات شبكه با او تلفني صحبت كرده بودم! رو به آقا چاق كرد و گفت: خانم از مشتري هاي هميشگي ماست و آقاي چاق و چله! يكي دو بار از صندليش به نشانه احترام بلند شد و نشست و سرش را كرد توي كيفش فرمي را بيرون داد دستم تا پر كنم . كم كم داشتم با محيط اخت ميشدم. در حالي كه داشتم فرم را پر مي كردم ازش پرسيدم شما كه سايت ها را فيلتر نكردين؟ با نيشخند جواب داد: همينطوري در آستانه ورشكستگي هستيم چه برسد به آنكه بيائيم فيلتر هم بگذاريم و همينطور كه داشت حرف ميزد و من ازش در مورد سرور و اينكه آيا روي دستگاهشان هاست هم قبول مي كنن يا نه سوالاتي كردم و قرار شد برام 10 مگ هم فضا بدن و قرار بر اين شد فردا يك بار ديگه هم آنجا مراجعه كنم! فرم را پر كردم و پول اكانت نامحدود 6 ماهه را پرداخت كردم و آمدم بيرون! وقتي به خونه رسيدم يكسره رفتم سراغ كامپيوترم و يوزر و پسورد جديدم را وارد كردم و بدون هيچ مشكلي به نت وصل شدم و با خودم گفتم: خدا را شكر و خيالم تا مدتها راحت شد!!! فردا دوباره به شركت رفتم و با پر كردن چند فرم و سين جيم هاي زياد موافقت شد كه بهم 10 مگ فضا بدن به قيمت ... و باز با پرداخت نقدي وجه از آنجا خارج شدم و آمدم خونه و قرار شد باهام تماس بگيرن و از اين جريانات دو هفته گذشت... دو روز بود كه توي خونه ميهمان داشتيم و وقت نمي كردم سري به كامپيوترم بزنم! وقتي ميهمان ها رفتن نفس راحتي كشيدم با خيال راحت آمدم نشستم پشت سيستم و هر چه اصرار كردم به شبكه وصل بشم نشد كه نشد! با خودم گفتم چون روزه واسه همين خطوط شلوغ هستن و ارتباط برقرار نمي شه! باشه براي شب! شب از نصفه گذشته بود كه باز چند بار سعي كردم و بيفايده بود با خودم گفتم حتما سرور را خاموش كردن و تلفن پشتيباني هم جواب نمي داد! صبح ساعت 8 و نيم قبل از اينكه بساط صبحانه را از روي ميز كارم جمع كنم بعد از گرفتن يك ژست عصباني ،گوشي تلفن را برداشتم و شماره شركت را گرفتم تا مثلاَ از نحوه خدماتشون شكايت كنم اما هر چه تلفن زنگ زد كسي گوشي را برنداشت !!! خلاصه عصر وقتي دور از چشم مامانم با دادشي رفتيم محل شركت ديدم همه جا سوت و كوره و هيچ كسي نيست! زنگ همسايشون را زدم و سوال كردم خانم ببخشيد خبر نداريد اين همسايه تان كجا رفتن ؟ خانمه وقتي چشمش به من افتاده گفت: دختر بيچاره!!! آخش چقدر پول تو را خوردن؟؟؟ از اين سوالش جا خوردم و گفتم مگر چي شده كه جواب داد الان سه روزه كه شركت را پلمپ كردن و يك كاغذ دادن به ما تا هر كس ازشون طلب داره توش بنويسه ... اگر به هر يك از دوستان قولي دادم و نتوانستم عمل كنم همش به اين دليل بود و بس و ديگر هيچ..
Comments:
Post a Comment
|
*** |
|
:منشور وبلاگ من
يادم
باشد
حرفي نزنم كه به كسي بر بخورد
نگاهي نكنم تا دل كسي بلرزد
راهي نروم
كه بيراه باشد
خطي ننويسم كه آزار دهد كسي را
يادم باشد
كه روز و روزگار
خوش است
همه چيز رو به راه بر وفق مراد است و
خوب
تنها
تنها دل ما دل
نيست
آره .....
:توجه فرمائيد
خانه
-
پست الكترونيكي
-
نوشته هاي پيشين
-
وبلاگ تصويري سحر وب
-
جستجو در
ياهو
-
با تشكر از
گوگل
سحر ,
سحروب ,
سحروبز
,
سحركلام
,
sahar ,
saharweb
,
saharwebs,
sahar web
,
sahar webs
--------------------------------------------------------------------------------
Home
-
Email -
Comments -
Gallery Picture -
Saharwebs Pictures Album
-
Googel
اگر
نظري پيامي و يا حرف و صحبتي با من داريد پائين را كليك
كنيد
Questions or
comments should be sent to Sahar_webs@Yahoo.com