|
||
|
چند وقت پيش كه ميهمان داشتيم طبق معمول ( البته روزهاي تعطيل و روزهائي كه خونه هستم ) بايد من ازشون پذيرائي ميكردم . مامان جون هم همچين مواقعي يا خونه نيست! و يا مثل ميهمون نشسته تا من مثلاً ياد بگيرم چطور جلوي ميهمان در بيام!!! رفتم آشپزخانه و تند تند مشغول حاضر كردن غذا شدم پوست كندن ، پاك كردن و برداشتن و گذاشتن .... واي چقدر كار، قربان خدا بروم مثلا امروز تو خونه مونده بودم استراحت كنم. درست وقتي كه توي دلم داشتم به خودم بد و بيرا مي گفتم كه اين چه وقت مرخصي گرفتني بود؟ دست بردم طرف حلب روغن، اين چرا اينقدر سبكه؟ اي داد و بيداد روغن تموم شده؟ از دست مامان كفري شده بودم ! چرا بهم هيچ چي نگفته بود! حالا با اينهمه كار بايد ميرفتم روغن هم ميگرفتم .زود مانتوم رو پوشيدم وبدون سر و صدا از خونه زدم بيرون و رفتم فروشگاه بزرگي كه نزديك خانمونه و مستقيم سرغ غرفه مواد خوراكي رفتم و يك حلب روغن نباتي گرفتم(اسمش كارخونش را بخاطر اينكه تبليغات نشه نمي گم!!! ) كاري به گران شدنش قيمتش نسبت به دفعه قبل كه روغن گرفتم نداشتم و فقط فقط مي خواستم زودتر به خونه برسم ، پياده رو مثل پيست اسكيت ليز بود و همه جا يخ زده بود با كلي ترس و لرز كه مبادا ليز بخورم و سر وكله ام بشكنه ( زمستون بود) به خونه رسيدم . غذام روي گاز بود و هيچ كس از رفتن و برگشتنم خبر دار نشده بود. زود قاشق رو برداشتم تا توي غذام كه روي اجاق بود روغن بريزم اما هر چه تلاش كردم در اين حلب را باز كنم بيفايده بود باز نشد كه نشد رفتم سراغ چاقو! تا شايد با نوك تيزش بتوانم درش را باز كنم! اما زهي خيال باطل خسته و زخمي داداش كوچولوم رو صدا كردم كه بياد درحلب رو باز كنيم! آخه اون تو اين كارها استاده و مرد خونست! آنهم زود جعبه ابزارش رو برداشت و آمد و به كمك دو انبردست و دو پيچ گوشتي و كلي ابزار و آلات ديگر بعد نيم ساعت موفق شديم درب حلب روغن را باز كنيم ... آخش پيروز شديم ولي غافل بودم از اينكه غذا روي اجاق كاملاً ته گرفته ،ما چنان مشغول بازي كردن با جونمان بوديم كه بوي سوختگي را نشنيده بوديم!!! وقتي با دلخوري مشغول درست كردن غذاي ديگه اي براي مهمان ها بودم، با خودم فكر ميكردم: آيا همه جاي دنيا براي باز كردن در يك حلب روغن! جعبه اي پر ابزار آلات مختلف لازمه؟؟؟
اين نوشته را روز سه شنبه، 3 دى، 1381 نوشتم اما امشب كلي صافكاريش كردم
:توجه
فرمائيد
خانه
-
پست الكترونيكي
-
نوشته هاي پيشين
-
وبلاگ تصويري سحر وب
-
جستجو در
ياهو
-
با تشكر از
گوگل
:منشور وبلاگ من
يادم
باشد
حرفي نزنم كه به كسي بر بخورد
نگاهي نكنم تا دل كسي بلرزد
راهي نروم
كه بيراه باشد
خطي ننويسم كه آزار دهد كسي را
يادم باشد
كه روز و روزگار
خوش است
همه چيز رو به راه بر وفق مراد است و
خوب
تنها
تنها دل ما دل
نيست
آره .....
سحر ,
سحروب ,
سحروبز
,
سحركلام
,
sahar ,
saharweb
,
saharwebs,
sahar web
,
sahar webs
--------------------------------------------------------------------------------
Home
-
Email -
Comments -
Gallery Picture -
Saharwebs Pictures Album
-
Googel
اگر
نظري پيامي و يا حرف و صحبتي با من داريد پائين را كليك
كنيد
Questions or
comments should be sent to Sahar_webs@Yahoo.com